این سخن البته حاوی پاره ای از واقعیت های آمریکا هست اما گویای همه واقعیت نیست و بازتاب نوعی سهل انگاری در تحلیل تحولات جهان است. برای فهم انتخابات آمریکا و تاثیر آن بر تحولات داخلی این کشور و دیگر نقاط جهان می بایست مبانی قدرت دراین کشور و شیوه تصمیم گیری در سیاست داخلی و سیاست خارجی آن را شناخت تا معلوم شود تغییر رئیس جمهور سیاست ها را چقدر تغییر می دهد.
1- در ایالات متحده آمریکا کلید هزینه ها در دست کنگره و شیوه هزینه کردن آن در دست رئیس جمهور است- با این قید که رئیس جمهور اختیار قانونی وتوی تصمیم های کنگره را دارد.البته در چارچوب سنت مصالحه که در کشورهای غربی و بویژه امریکا ،رئیس جمهور از این اختیار استفاده نمی کند و کنگره بر مواضع خود تا جایی اصرار می ورزد که کار به بن بست نکشد. هزینه های نظامی وکمک های خارجی اهرم هایی هستند که رئیس جمهور به کمک آنها سیاست خارجی را سامان می دهد.بنابر این نگاه رئیس جمهور و همکاران او بر نحوه مدیریت هزینه های نظامی و کمک های خارجی حتما بر جهت گیری سیاست خارجی اثر می گذارد. این جنبه تصمیم سازی و تصمیم گیری بر رابطه امریکا با ایران تاثیر چشمگیری می گذارد.اگر رئیس جمهور آینده امریکا طرفدار تقویت مالی و نظامی اسرائیل و رقیبان عرب ایران باشد این سیاست بر هزینه های نظامی و امنیتی ایران اثر می گذارد و فشار بر ایران سنگین تر می شود .برعکس این وضع هم ممکن است.
2- ابزاری که دمکرات ها و جمهوریخواهان امریکا برای پیشبرد سیاست خارجی به کار می گیرند تفاوت دارد.جمهوریخواهان نوعا از مکانیسم های پرستیژ مبتنی بر عنصر زور و اعمال اراده آمریکایی بهره می گیرند اما دمکرات ها بر مکانیسم های پرستیژ مبتنی بر اقتدار و اعمال اراده بین المللی استفاده می کنند.نخستین رویارویی های ایران و آمریکا در سال های پس از شکل گیری جمهوری اسلامی این واقعیت را نشان می دهد. دولت دمکرات امریکا در زمان جیمی کارتر اصرار داشت موضوع گروگان ها را با ابزار دیپلماتیک و اعمال فشار بین المللی بر ایران حل کند اما پس از ناکامی در این زمینه ،ابتکار عمل را از دست داد و شورای سیاست خارجی که قدرت جمهوریخواهان در آن بیشتر بود رئیس جمهور را به اتخاذ "اعمال اراده آمریکایی" وادار کرد که البته این راه نیز بر اثر یک حاثه طبیعی یا دلایل ناشناخته ناکام ماند. پس از آن واقعه هر آنچه در سیاست خارجی دمکرات ها در رابطه با ایران مشاهده شده بر آمده از استراتژی "اعمال اراده بین المللی"بوده است.تحریم های مقطعی و پس از آن تحریم های بین المللی فراگیر هر دو توسط دمکرات ها طراحی و اجرا شد.
3- پایگاه اجتماعی و منشا قدرت جمهوریخواهان و دمکرات های آمریکا تفاوت دارد و این تفاوت بر تصمیم گیری رهبران این دو حزب تاثیر می گذارد.حامیان جمهوریخواهان عمدتا از صنعتگران ، بانکداران ، نظامیان ،پیمانکاران و اعضای ارشد دیوانسالاری امریکا هستند.حامیان دمکرات ها غالبا روشنفکران ، مدیران بنگاههای خدماتی ،وکلا، پزشکان و روزنامه نگاران هستند.مرام سیاسی حامیان دمکرات ها به گونه ای است که رئیس جمهور منتخب آنها می بایست پاره ای ملاحظات چپگرایانه در سیاست جهانی را در نظر بگیرد.مهم ترین موضوعاتی که حامیان دمکرات ها انتظار تحقق آن را از سوی رئیس جمهور دارند به مباحث حقوق بشری،اقلیت ها ،آزادی بیان و محیط زیست مربوط می شود.
4- این تفاوت ها باعث می شود که روسای جمهور آمریکا نتوانند سر و ته یک کرباس باشند.اگر رئیس جمهور آینده جمهوریخواه باشد در بخشی از سیاست خارجی امریکا که به ایران مربوط می شود می بایست منتظر پیگیری مجدانه سیاست های تهاجمی جورج بوش بود.اما اگر دمکرات ها به کاخ سفید راه یابند احتمال تشدید تحریم ها و تقویت ائتلاف جهانی علیه ایران وجود دارد.مهم ترین نقطه مشترک جمهوریخواهان و دمکرات های امریکا در زمینه مساله ایران به پرونده هسته ای مربوط می شود .البته نحوه استدلال و انگیزه های این دو حزب در پرونده هسته ای ایران تفاوت دارد اما نتیجه کار یکی است.جمهوریخواهان با این استدلال وارد می شوند که ایران به علت ایدئولوژی ضد غربی اش صلاحیت دستیابی به تکنولوژی هسته ای را ندارد و دمکرات ها با تاکید بر ناکار آمدی فنی خواهند گفت ایران هسته ای محیط زیست را به خطر می اندازد. البته هردو حزب و رئیس جمهور بر آمده از آنها در این نکته کاملا متفق القولند که ایران باید مهار شود. از این جهت می توان گفت تا آنجا که به ایران مربوط می شود احزاب و روسای جمهور آمریکا سرو ته یک کرباسند.